پيام
+
يه روز يه کاميون گلابي داشته توي جاده مي رفته که يه دفعه ميافته توي يه دستانداز، يکي از گلابيها ميافته وسط جاده، بر ميگرده به کاميون نگاه ميکنه و ميگه: گلابيها، گلابيها! گلابيها ميگن: گلابي، گلابي! کاميون دورتر مي شه، صداشون ضعيفتر مي شه. گلابي ميگه: گلابيها، گلابيها! گلابيها مي گن: گلابي، گلابي! باز کاميون دورتر ميشه، گلابي ميگه: گلابيها، گلابيها!
سعيد و ...ش
89/1/3
علي غريبيان
اما صداي گلابي ديگه به گلابيها نميرسه! گلابيها موبايل راننده رو مي گيرن و زنگ ميزن به موبايل گلابي، اما چه فايده که گلابي ايرانسل داشته و توي جاده آنتن نميداده!
علي غريبيان
گلابي يه نفر رو پيدا ميکنه که موبايل دولتي داشته، زنگ ميزنه به راننده و مي گه: گوشي رو بده به گلابيها، وقتي که گلابيها گوشي رو مي گيرن، گلابي ميگه: گلابيها، گلابي ها! گلابي ها مي گن: گلابي، گلابي! . . .
...
...
واقعا دوست داري باز هم ادامه داشته باشه؟!
باد صبا
معلومه كه نه مگه آدم گلابي باشه دوباره هي بشنوه گلابي گلابي
سعيد و ...ش
علي جون داستانت ناقص بود داداش